شوهر دو روزه. پارت۷۹
اون زن یهو...وارد اتاق ا. ت شد!!!
میگفت دخترم!؟ ولی مادر ا. ت این شکلی نبود مطمئنم پس این کیه!؟...
پشت سرش رفتم داخل.
تهیونگ: شما؟
امم...شما کی هستین!؟
تهیونگ: من شوهرشم!(واییییی🥹😭🤌🏻)
شوهرش!؟؟ ا. ت من ازدواج نکرده!
هوفی کشیدم: اره! دوست پسرشم
منم....خالشم!
چشمام گرد شد!
ناخوداگاه گفتم: پسرت رو تربیت کن بعد بیا بشین دست گلی که به اب داده رو تماشا کن!
با تعجب بهم زل زد: چی میگی اقا!؟
با عصبانیت داد زدم: نمیدونی پسرت چه غلطایی میکنه نه!؟ حتی انقد ترسو بود که فرار کرد!
پسرم توی خونه س اصلا بیرون... نرفته!
پوزخند زدم: اره! فقط اگه اونم خوابید روی تخت بیمارستان، نگو چرا!
بعد از اتاق بیرون رفتم و راه افتادم به سمت ماشینم...خوب یادم انداختی اون لعنتی رو...مگه میزارم راحت زندکی کنه؟؟؟
بچه ها نمیدونم عکسمو بزارم یا نه چکار کنم؟
میگفت دخترم!؟ ولی مادر ا. ت این شکلی نبود مطمئنم پس این کیه!؟...
پشت سرش رفتم داخل.
تهیونگ: شما؟
امم...شما کی هستین!؟
تهیونگ: من شوهرشم!(واییییی🥹😭🤌🏻)
شوهرش!؟؟ ا. ت من ازدواج نکرده!
هوفی کشیدم: اره! دوست پسرشم
منم....خالشم!
چشمام گرد شد!
ناخوداگاه گفتم: پسرت رو تربیت کن بعد بیا بشین دست گلی که به اب داده رو تماشا کن!
با تعجب بهم زل زد: چی میگی اقا!؟
با عصبانیت داد زدم: نمیدونی پسرت چه غلطایی میکنه نه!؟ حتی انقد ترسو بود که فرار کرد!
پسرم توی خونه س اصلا بیرون... نرفته!
پوزخند زدم: اره! فقط اگه اونم خوابید روی تخت بیمارستان، نگو چرا!
بعد از اتاق بیرون رفتم و راه افتادم به سمت ماشینم...خوب یادم انداختی اون لعنتی رو...مگه میزارم راحت زندکی کنه؟؟؟
بچه ها نمیدونم عکسمو بزارم یا نه چکار کنم؟
- ۱۵.۰k
- ۱۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط